خلاصه داستان: ویلی ونکا جوان و فقیر با رویاهای باز کردن مغازه ای در شهری که به شکلات هایش معروف است، متوجه می شود که این صنعت توسط کارتلی از شکلات سازان حریص اداره می شود.
خلاصه داستان: بر اساس داستان واقعی پدر و پسری که در طی یک پیاده روی اجباری در مسیر آپالاچی، رابطه شکسته خود را ترمیم می کنند تا سگ گمشده مورد علاقه خود را پیدا کنند.