خلاصه داستان: ارنست و سلستین به کشور ارنست بازمی گردند تا ویولن شکسته او را تعمیر کنند. آنها متوجه می شوند که موسیقی در سراسر کشور ممنوع است. آنها تلاش خواهند کرد تا این بی عدالتی را اصلاح کنند تا شادی را به کشور خود بازگردانند.
خلاصه داستان: پسری روی سکوی ایستگاه ایستاده است که قطار در حال حرکت است. با مادرش برود یا پیش پدرش بماند؟ احتمالات بی نهایت از این تصمیم به وجود می آید. تا زمانی که او انتخاب نکند، هر چیزی ممکن است.
خلاصه داستان: زن جوان شکننده ای که سعی کرده از گذشته تاریک خانواده اش فرار کند، مجبور می شود به املاک خانواده اش بازگردد. او باید آسیب های قبلی خود را دوباره زنده کند و با منبع واقعی گناه خانواده اش مقابله کند.
خلاصه داستان: مادر مطلقه دو پسر که به سن بلوغ می رسد تصمیم می گیرد خانه خود را بفروشد، عشق پیدا کند و زندگی خود را دور از شوهر و پسرانش ادامه دهد. تصمیمی که منجر به تشدید اختلافات برادرانه خواهد شد.