خلاصه داستان: هزار و پانصد سال پس از جنگ خدایان، بهشت رو به زوال گذاشت. یانگ جیان، خدای ارلنگ، با کار به عنوان شکارچی امرار معاش می کرد. یک روز به یانگ جیان دستور داده شد تا مرد جوانی که برادرزاده خودش بود را شکار کند.
خلاصه داستان: یک تحویلدهنده جوان عادی، لی یونشیانگ، اگرچه از منطقه فقیر نشین میآید، اما زندگی رضایتبخشی دارد، اما وقتی پسر ثروتمند متکبر باس او را مورد ضرب و شتم قرار میدهد، عصبانیت عمیق او به انفجار آتش حقیقت تبدیل میشود.