خلاصه داستان: آتیکوس فینچ، یک وکیل بیوه در آلابامای دوران افسردگی، از یک مرد سیاهپوست در برابر اتهام تجاوز جنسی ناشایست دفاع می کند و سعی می کند فرزندان خردسالش را در برابر تعصب آموزش دهد.
خلاصه داستان: وقتی به یک رونین که در کاخ یک ارباب فئودال درخواست سپپوکو میکند، از خودکشی بیرحمانه رونین دیگری که قبلاً به آنجا رفته بود گفته میشود، او نشان میدهد که چگونه گذشتههای آنها در هم تنیده شده است - و در انجام این کار یکپارچگی قبیله را به چالش میکشد.