خلاصه داستان: دو جدی از محاصره خصمانه فرار می کنند تا متحدانی پیدا کنند و با پسر جوانی روبرو می شوند که ممکن است تعادل را در نیرو ایجاد کند، اما سیث های خفته برای مدت طولانی دوباره ظاهر می شوند تا شکوه اصلی خود را به دست آورند.
خلاصه داستان: فرار یک ربات فوق العاده که اتفاقا شبیه یک دختر نوجوان است که سعی می کند بین مشکلات دبیرستانی و نوجوانان تعادل برقرار کند در حالی که سعی می کند جهان را از خطر نجات دهد.
خلاصه داستان: سهراب، نویسنده جوان استانی، در راه تهران در بیابان گم می شود تا مجوز انتشار کتاب شعر کهن فارسی اش را بگیرد، اما این سفر با اتفاقات عجیبی همراه است.
خلاصه داستان: تدایی که عاشق پسری نوجوان است، صبح خانه را ترک می کند و به سمت مدرسه می رود، اما تصمیم می گیرد به مدرسه نرود و در عوض شروع به پرسه زدن در خیابان های تهران می کند. او تصمیم می گیرد که به خانه برنگردد و با آن فرار کند...
خلاصه داستان: فرهاد بینایی خود را به دلیل جراحت در جنگ از دست داده است. به عنوان بخشی از بهبودی، او به بیمارستان موقت منتقل می شود و در آنجا با پرستار جوان شیدا روبرو می شود. شیدا از تحمل او در برابر دردهای خود متعجب است...