خلاصه داستان: سایمون مهاجران غیرقانونی را به نیویورک منتقل می کند و آنها را به سرنوشت خود واگذار می کند. او توسط گارد ساحلی کشف می شود و آندرس، یک ملوان جوان، جان او را نجات می دهد. هنگامی که او به یک شاگرد جوان سایمون علاقه پیدا می کند، درگیری شروع می شود.
خلاصه داستان: خوک ویلبر از پایان فصل میترسد، زیرا میداند که در آن زمان، سر میز شام خواهد رفت. او با شارلوت، یک عنکبوت که در قلم او زندگی می کند، نقشه ای می کشد تا اطمینان حاصل کند که هرگز این اتفاق نخواهد افتاد.
خلاصه داستان: بکیر عاشق اوگور است که عاشق زاگور است که در شرف رهایی از زندان است. یک مثلث عاشقانه از قبل پرتنش در یک شب گرم تابستانی به آشوب کشیده می شود، زمانی که زاگور کسی را می کشد و اوگور ناپدید می شود.
خلاصه داستان: پادشاه بیوه راندولف از پسر عموی خود کمک می گیرد تا آداب صحیح سلطنتی را به دخترانش بیاموزد. در عوض، او رقصیدن در قصر را ممنوع می کند. آیا دوازده شاهزاده خانم رقصنده می توانند با هدیه مادر مرحومشان پادشاهی را نجات دهند؟
خلاصه داستان: آزور که توسط همان زن بزرگ شده است، چهره تیره، اسمار، و موی کتان، آزور، در تلاشی به سوی سرزمینی عجیب و جادویی به راه افتادند تا جن پری دلربا را آزاد کنند. اما، فقط یک نفر می تواند او را نجات دهد. آیا برادران پیروز خواهند شد...